خانومه اومد خونه دید شوهرش تو رختخواب با یه زن زیبا خوابیده و مشغوله!
رنگ از روش پرید و داد زد: مرتیکه بی وجدان. چطور جرات میکنی با زن نجیب و وفادار و با مادر بچههات یه هم چین کاری بکنی.
من دارم میرم و دیگه نمیخوام ببینمت. همین الان طلاقم رو میخوام!
شوهره با التماس گفت: عزیزم، فقط یه لحظه اجازه بده توضیح بدم که چی شد و بعد هر کاری خواستی بکن
خانومه گریه کنان گفت: باشه ولی این آخرین حرفیه که به من میزنی
شوهره گفت: ببین عزیزم. من داشتم سوار ماشین میشدم که بیام خونه. این خانوم جوون ایستاده بود و از من خواست که برسونمش.
به نظرم خیلی افسرده و نگران اومد و دلم براش سوخت و قبول کردم. متوجه شدم که خیلی لاغر و ژولیده است، به خصوص که گفت که مدتهاست که چیزی نخورده. از سر دل رحمی اوردمش خونه و غذای دیشبی که تو نخوردی رو گرم کردم و بهش دادم، که دو لپی همه را خورد.
دیدم که خیلی کثیفه و لباسش پاره پوره است. پیشنهاد کردم که یه دوش بگیره، که پذیرفت.
فکر کردم چند تیکه لباس بهش بدم. اون شلوار جین را که برات تنگ شده بود و دیگه نمیپوشیدی بهش دادم.
اون شورتی را هم که برای سالگردمون خریده بودم و هیچوقت نپوشیدی و گفتی که من اصلا سلیقه ندارم بهش دادم.
اون پیرهنی که خواهرم هدیه کریسمس بهت داده بود و هیچوقت نپوشیدی که حرص اون را در بیاری بهش دادم.
بعد اون چکمه ای که کلی پولش را دادی ولی هیچوقت نپوشیدی چون یکی از همکارات عین اونا داشت را هم دادم بپوشه ...
بعد یه کم مکث کرد و گفت: نمیدونی چقدر خوشحال شد و چقدر تشکر کرد.
بعد همینطور که داشت به طرف درب میرفت گفت. میبخشید، چیز دیگهای هست که خانومتون استفاده نمیکنه؟؟؟
دوچرخه سواری با خدا
من در ابتدا خداوند را یک ناظر ، مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم ، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...! وقتی قدرت فهم من بیشتر شد ، به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند...
نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم... از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد ، زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد ، وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را میدانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر میرفتم...
اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت ، او بلد بود...
از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته میگفت : « تو فقط پا بزن » من نگران و مضطرب بودم پرسیدم « مرا به کجا می بری ؟ »
او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !
وقتی میگفتم : « میترسم » ، او به عقب بر میگشت و دستم را میگرفت و میفشرد و من آرام میشدم ...
او مرا نزد مردم میبرد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه میدادند و این سفر ما ، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم ...
خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است ، بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم
« دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است »
و با این وجود بار ما در سفر سبکتر است ...
من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم ، فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند ، اما او
اسرار دوچرخه سواری « زندگی » را به من نشان داد
خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک ، پرواز کند...
و من دارم یاد میگیرم که ساکت باشم و در عجیبترین جاها فقط پا بزنم
من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود « خدا » لذت میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم او فقط لبخند میزند و میگوید : پا بزن...
112
شايد اين روزها كمتر كسي باشد كه كاربرد شمارههايي مانند ۱۱۰ ، ۱۱۵ ، ۱۲۵ و غيره را در شرايط اضطراري نداند ، اما با اين وجود ممكن است بسياري از مشتركان تلفن همراه آشنايي چنداني با شماره ( ۱۱۲ ) نداشته باشند. فرض کنید در شرایطی قرار گرفتهاید که جان کسی در خطر است ، حادثهای ناگوار رخ داده ، میخواهید به آتشنشانی اطلاع بدهید و یا به کمک فوری پلیس نیاز دارید ؛ قطعأ در اولین اقدام از تلفنهمراه خود برای تماس با مراکز مربوطه نظیر پلیس ، آتشنشانی و اورژانس استفاده میکنید . اما به هر دلیلی ممکن است این اقدام به طور طبیعی میسر نشود . با بهرهگیری از يك شماره ميتوانيد حتي در زمانهایی که تلفنهمراه شما از شبکه خارج شده باشد و هیچ نوع ارتباطی بین گوشی شما و شبکه تلفنهمراه برقرار نباشد با مركز فوريتهاي اضطراري تماس بگيريد .
زمانهایی که گوشی شما قفل شده و پسورد آن را به یاد نمیآورید ، حتی هنگامی که سیم کارت شما سوخته باشد و یا اصلأ سیم کارتی در اختیار نداشته باشید و گوشی شما بدون سیم کارت روشن باشد . در این موارد و کلیه موارد نظیر آن با استفاده از این ترفند میتوانید با مراکز فوریتهای اضطراری تماس بگیرید . براي رسيدن به اين هدف کافی است در هر یک از شرایط فوق ذكر شده ، با شماره ۱۱۲ ( بدون پیش شماره ) تماس بگیرید . این شماره که مدتی است در کشور ما نیز فعال شده ، یک شماره بین المللی جهت استفاده از تلفن همراه در مواقع اضطراری است . پس از تماس با این شماره به اپراتور مربوطه وصل شده و میتوانید وضعیت اضطراری خود را تشریح کرده و تقاضای کمک کنید .
همانطور که گفته شد برای تماس با این شماره ، نیازی به سیمکارت و حتی شبکه همراه نیز ندارید . حتی اگر گوشی شما در حالت Lock هم باشد باز هم می توانید این شماره را بگیرید .
تنها به چند نکته مهم دقت کنید : اگر سیم کارت ندارید و یا سیمکارت شما همراه اول است ، به هیچ عنوان بدون دلیل و جهت آزمایش این شماره ، با ۱۱۲ تماس نگیرید . چرا که بلافاصله به اپراتور مربوطه وصل شده و با او صحبت میکنید . در نتیجه جهت تست و آزمایش ، بیجهت به این شماره تماس نگیرید .
در سیمکارت های ایرانسل در صورت تماس با ۱۱۲ ، به یک سامانه گویا وصل می شوید که از شما درخواست میکند مرکز مورد نیاز خود را وارد کنید تا به آن وصل شوید . همچنین دقت کنید در مواقع غیراضطراری که تماس به طور مستقیم با مراکزی نظیر ۱۱۰ ، ۱۲۵ و ۱۱۵ امکان پذیر است ، از ۱۱۲ استفاده نکنید .
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده توسط
:لیلا | لينک ثابت
|پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:,
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
شکنجه گر و آدرس
leila67.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.